می سرایم این ترانه جوردیگر بازباران بی ترانه دانه دانه می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین،دلشکسته،اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم می دریدم قلب خودرا دور می گشتی تو از من با دو چشم خیس وگریان می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه،بی بهانه زودبرگردی به خانه یادت آید هستی من آن دل تو جار میزد این ترانه باز باران،باز می گردم به خانهباز باران!نه بگویم باترانه
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط NILO در تاریخ 1348/10/11 و 10:59 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام دوست گلم اگه مستندهای زیبا و دیدنی و جنجالی دوس داری حتما از من دیدن کن. |
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
عشق واقعي وجود داره؟
آمار سایت